قصه تولد

ساخت وبلاگ

درون یک فضای بسته چندی هست پنهانم

چه تاریک است اینجا من کجا هستم نمیدانم

ولی احساس گنگی دارم از یک مهر بی مانند

نمیدانم چه احساسی است اما

دیگران این مهر شور انگیز را شاید

محبت/عشق/گرمی/آرزو خوانند

دگر طاقت ندارم خسته گشتم از رکود تن

چه بی پروا تقلا میکنند این دست و پای من

صدای جیغ می آید

کسی انگار دردی بی امان دارد

چه احساسات شیرینی

ببین او اشک های شوق میبارد

صدای بوق آژیر از فضایی دور می آید

نمیدانم چه شد اما

رسیده اتفاق تازه ای شاید

....

و من وقتی گشودم چشمهایم را

کنار بستر مادر

نگاه آشنایی ساکت و آرام آمد بوسه زد بر سر

و گفت ای کودک کوچک

نبر این لحظه را از یاد

و این آغاز خندیدن

به لب هایت مبارک باد...

خط خطی های خیال...
ما را در سایت خط خطی های خیال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : س khatkhati بازدید : 368 تاريخ : دوشنبه 1 اسفند 1390 ساعت: 18:20